FanFiction kpop

FanFiction kpop
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان infinite و آدرس yeayang.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





مین هو سه می رو برد جایی که خیس نشه یکم بعد گفت:خوبی؟؟
سه می چیزی نگفت و یکم بعد گفت:تو واقعا اون روز ولم کردی؟
- نه فقط رفتم کمک بیارم
-....
- بهم اعتماد نداشتی مگه نه؟
- زود قضاوت کردم ببخشید
- حتما خونه نگرانتن....
- میرم یکم بعد
- نه بیا بریم
مین هو دست سه می رو گرفت و رفت تا تاکسی بگیره اما سه می گفت:بیا با اتوبوس بریم اینجوری....دیر تر میرسیم
مین هو لبخند زد و گفت:باشه
اونا سوار اتوبوس شدن و کنار هم نشستن اتوبوس خلوت بود و اونا حرفی نمیزدن و سه می گفت:ممنون که نگرانم بودی....
مین هو چیزی نگفت و یکم بعد اونا رسید مین هو سه می رو به خونه رسوند و گفت:مراقب خودت باش فردا میبینمت
مین هو خداحافظی کرد و از اونجا رفت....
سه می داخل رفت و مادرش گفت:چرا انقدر دیر اومدی؟
- مشکلای درسم زیاد بود
سه می به اتاق رفت و یونگ هی هم همراهش به اتاق رفت و درو بست و گفت:چی شد؟؟کی بود؟؟
- مین هو
- مین هو؟؟!!
- اره
- از کجا فهمیدی اونه؟؟
سه می قضیه رو براس یونگ هی تعریف کرد و گفت:فردا با پدر میریم مدرسه و از بچه ها خداحافظی میکنیم....
- من دوست دارم همین مدرسه بمونیم....
- چرا چیز خاصی داره؟؟
- دوستامون برات مهم نیستن؟
- اونا رو میتونیم بازم ببینیم
- بیا ببینیم چطور مدرسه ایه
اونا با لپ تاپشون وارد اینترنت شدن و اطلاعاتی که در مورد مدرسه بود رو خوندن....
یونگ هی خوند....پیشرفته ترین مدرسه ی کره جنوبی....تبدیل دانش اموز معمولی شما به یک نابغه....زیاد از خودشون تعریف نمیکنن؟؟
- اره بقیشو بخون..
- دانش اموز شما در ارانش کامل فقط به درس خوندن میپردازد....کلاس ویزه........مخصوص....و........کلاس منتخب ها..
- این دیگه چه جور کلاسیه؟؟
- منتخب ها؟
- حتما مال خیلی درس خوناس....
یونگ هی ادامه داد....با بهترین خدمات در غذا خوری سالن ورزش حیاط....کلاس ها....
- بقیشو نخون بیا بریم مدرسه خودمون ببینیم
- باشه....
دخترا وسایلشونو جمع کردن و خوابیدن....
صبح روز بعد درحالی که وسایلشونو جمع کرده بودن با مارد خداحافظی کردن پدر براشون بوق زد....
اونا سوار ماشین شدن و برای مادرشون دست تکون دادن و پدر راه افتاد و گفت:چطورید؟
اونا گفتن:خوبیم..
- اول میریم مدرسه بعد میریم خونه
به گوشی سه می پیام اومد مین هو نوشته بود....*نمیاید مدرسه؟*
سه می با ناراحتی جواب داد....*داریم میایم*
یکم بعد تای مین پیام داد..*سلام سه می مدرسه نمیای؟
ییانگ جواب داد....*رسیدم دارم میام....*
اونا رسیدن و وارد مدرسه شدن و به دفتر رفتن مدیر بعد از شنیدن قضیه خیلی ناراحت شد و گفت:دختراتون یکی از بهترین دانش اموزای ما هستن....اصلا دلم نمیخواد ببریدشون
پدر گفت:متاسفم اما راهمون واقعا دور میشه
- اما مدرسه ای که میرید بهترینه امیدوارم خوب درس بخونید برات ارزوی خوشبختی میکنم هرجا که هستید....
دخترا تشکر کردن و سه می گفت:اقای مدیر ما با بچه ها خداحافظی نکردیم میشه یه وقتی بگیرید باهاشون خداحافظی کنیم؟
- حتما بیاید بریم
دخترا همراه مدیر وارد کلاس شدن و مدیر گفت:ببخشید....بچه ها سه می و یونگ هی دارن انتقالی میگیرن تا از مدرسه ی ما برن اومدن تا خداحافظی کنن....
یونگ هی گفت:امیدوارم همتون موفق باشید اگه اذیتتون کردم معذرت میخوام
سه می گفت:منم همین طور....
دخترا ناراحت میخواستن از کلاس بیرون برن که تای مین بلند شد و گفت:اقای مدیر
- بله
- ما سه نفر دوستای صمیمیشون هستیم میشه بیرون ازشون خداحافظی کنیم ما از قضیه خبر نداشتیم
- باشه
مدیر همراه دخترا خارج شد و پسرا بیرون اومدن و مدیر به دفتر رفت و دخترا سرشونو پایین انداختن و تای مین گفت:این نامردی نیست که تا  الان به ما چیزی نگفتید؟؟
یونگ هی گفت:متاسفیم اخه تکلیفمون معلوم نبود....
مین هو فقط نگاه میکرد و چیزی نگفت و کی گفت:اگه از اینجا برید....
اما حرفش نصفه موند و ادامه نداد....
تای مین گفت:خونتونم عوض میشه؟
- اره میریم پیش پدرم
- از اینجا دوره؟
- اره
پدر که از اونا دور بود بلند گفت:بچه ها دیگه باید بریم
سه می گفت:یونگ هی باید بریم
تای مین رو به سه می گفت:تو نمیخوای چیزی بهمون بگی؟
- حرفی برای گفتن ندارم
- به سلامت مراقب خودتون باشید....
کی گفت:امیدوارم زود زود ببینمتون
اونا به مین هو نگاه کردن و تای مین گفت:نمیخوای چیزی بگی؟
مین هو بدون هیچ حرفی به کلاس رفت و درو بست و سه می گفت:ما دیگه میریم
یونگ هی گفت:خداحافظ
اونا رفتن و کی گفت:مین هو چش شده؟
- بگو سه می چش شده....
دخترا سوار ماشین شدن و پدر گفت:ناراحت نباشید هروقت بخواید میتونید دوستاتونو ببینید....
اونا به خونه رفتن یه خونه ی خیلی قشنگ با کلی امکانات و اتاق دخترا طبقه ی بالا بود....
یکم بعد برای ثبت نام به مدرسه ی جدید رفتن اونجا اروم بود و همه در حال درس خوندن بودن مدیر با دیدن اونا جلو رفت و گفت:اقای سونگ خیلی خوشحالم که میبینمتون
- منم همین طور اینا دخترای من هستن
اونا سلام دادن و مدیر گفت:خوش اومدید باید یه امتحان بدید که بفهمم باید کدوم کلاس بذارمتون
یونگ هی گفت:ببخشید کلاس منتخب ها چه کلاسیه؟
- اونایی که نمره ی کاملی دارن به اون کلاس میرن تعدادشون کمه فکر میکنی بتونی بری اونجا؟
- امیدوارم
- فردا یه ساعت زودتر بیاید تا کاراتونو درست کنم
پدر کلی پول به حساب مدرسه ریخته بود و تقریبا بدون پول وارد شدن به اون مدرسه غیر ممکن بود....
اونا به طرف خونه راه افتادن و دخترا کنار کتابخونه پیاده شدن تا برای فردا درس بخونن ساعت ها رد شد و سه می روی میز خوابش برد یونگ هی با پدر تماس گرفت تا بیاد دنبالشون....
پدر لباس های جدید اونا رو اماده کرده بود و دخترا چون خسته بودن بعد شام خیلی زود خوابشون برد....
صبح روز بعد.....
دخترا یه ساعت زودتر به مدرسه رفتن و مدیر برگه هارو بهشون داد و بعد تموم شدنس سریع مدیر ورقه ها رو تصیح کرد و گفت:هفتهی بعد یه امتحان دیگه هست امیدوارم اونجا بیشتر تلاش کنید الان باید برید به کلاس مخصوص....
دخترا همراه مدیر به کلاس مخصوص رفتن و مدیر گفت:بچه ها ما دو تا دانش اموز انتقالی داریم قرار بود به کلاس منتخب ها برن اما فقط چند صدم تفاوت دارن و تو ازمون بعدی به اون کلاس میرن پس اذیتشون نکنید و با هم خوب باشید
دخترا نشستن و مدیر رفت و یکم بعد زنگ خورد و اونا به سالن غذا خوری رفتن....
اونا غذا هاشونو گرفتن و با هم روی دو تا صندلی نشستن و ی.نگ هی گفت:بچه های اینجا به نظرت خشک و بیحال نیستن؟
- اصلا ادم باهاشون راحت نیست
اونا مشغول بودن که حس کردن چند نفر بالای سرشونن....اونا سه تا پسر از کلاس منتخب بودن که نفر اول مدرسه اسمش هیون جونگ بود در حالی که به دخترا نگاه میکرد گفت:شما دانش اموزای انتقالی هستین؟گفتن میاید کلاس ما..واقعا میتونید؟دلم میخواد باهاتون رقابت کنم اما فکر نکنم بتونید..
تو همون حال پسر دیگه ای کنار اونا وایساد وگفت:اونا فقط چند صدم با منتخب فاصله دارن....
جونگ با تعجب به اون پسر نگاه کرد و گفت:اونیو....این جا چیکار میکنی؟؟
- انتقالی گرفتم
پسرا رفتن و دور یه میز نشستن و جونگ گفت:کدوم کلاسی؟
- یکم بعد امتحان ورودی میدم
- باید منتخب ها باشی فهمیدی؟
- از لج تو میخوام برگه رو سفید بدم
جونگ نگاه بدی به اونیو کرد و اون گفت:شوخی کردم برام ارزوی موفقیت کن من دارم میرم
- موفق باشی....
زنگ که خورد یونگ هی و سه می وقت ازاد داشتن رفتن تا کلاس منتخب رو ببینن اونا یه عالمه امکانات داشتن و در حال درس خوندن بودن و کوچیک ترین صدایی ازسون در نمیومد سه می گفت:من میخوام برم این کلاس
- یه جور میگی انگار همین جوری را میدنت تو....اگه دوست داری برو تو
یونگ هی به شوخی سه می رو هل داد واون به در خورد و در باز شد و دخترا سریع فرار کردن و جونگ بلند گفت:واقعا که کی بود؟مزاحما....
بالاخره زنگ خونه خورد و اونا به خونه رفتن دخترا تو اتاقشون بودن که تای مین به سه می پیام داد....
*میخوام یه چیزی بهت بگم میتونیم همدیگه رو ببینیم؟*
سه می جواب داد..*سرم شلوغه*
تای مین که کنار مین هو نشسته بود گفت:میگه سرش شلوغه....
- اون حتی درست ازم خداحافظی نکرد
- واقعا میخوای بهش بگی؟
- اره
مین هو به سه می پیام داد....*شب به ایمیلت سر بزن..*
کم کم هوا تاریک شد و یونگ هی رو میزش خوابش برد و سه می رفت تا ایمیلشو چک کنه که پیغام مین هو رو دید....
""سلام سه می امیدوارم حالت خوب باشه درسته که  ازم حتی درست خداحافظی نکردی اما میخوام یه چیزی بهت بگم....من اون ادم ناشناس نیستم اون میترسه با و روبه رو بشه گفت بگم که دنبالش نگردی من نمیدونم اون کیه اما میتونی از تای مین بپرسی اون میدونه کیه....موفق باشی....""
سه می تای مینو پیدا کرد و براش پیغام فرستاد تا باهاش چت کنه وقتی پیداش کرد نوشت....
- تو میدونی ناشناس کیه؟
- نمیخواد بدونی
- میخوام بدونم برام مهمه
- اگه مهم بود با مین هو اونجوری رفتار نمیکردی
- یعنی نمیگی؟
- نه
- میشناسیش؟
- معلومه که میشناسم
- نمیخوای کمکم کنی؟
- تو جدیدا به دوستات بی اهمیت شدی بذار ما هم همین جوری باشیم
- من اون روز حالم خوب نبود
- به هرحال دیگه کاری نداری باید بخوابم
- شب بخیر....
سه می تو فکر رفت و یکم بعد یونگ هی رو بیدار کرد تا سر جاش بخوابه و بعد خودشم با کلی فکر به خواب رفت..................



نظرات شما عزیزان:

sara
ساعت18:16---17 شهريور 1393
سلام اجی نميدونم موفق شدم یا نه ولی بلا خره نظر دادم خوشگل بود<img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(5).gif" width="18" height="18">
پاسخ:هوراااااااااااا موفق شدی آفرین ممنونم سارا جون....


هانا
ساعت12:43---21 ارديبهشت 1393
اگه میشه کلیپا رو از سرور مدیا فایر بزارین

هانا
ساعت12:42---21 ارديبهشت 1393
اگه میشه کلیپا رو از سرور مدیا فایر بزارین

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 16 شهريور 1393برچسب:, ] [ 16:34 ] [ fereshteh ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ مخصوص داستان های کره ایه امیدوارم با نظر های قشنگتون همراهیم کنید....کپی لطفا با ذکر منبع دوستای گلم.
آرشيو مطالب
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 8
بازدید کل : 10263
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->